جدول جو
جدول جو

معنی رستگاری داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

رستگاری داشتن
(تَ بُ دَ)
رستگار گردیدن. رهایی یافتن. نجات یافتن. خلاص یافتن. رها شدن. آزادی یافتن. آزاد گردیدن:
به مردن هم ندارد رستگاری عاشق مسکین
دلا این نکته ات معلوم از مجنون شود روزی.
فغانی شیرازی (از ارمغان آصفی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ نِ / نَ دَ)
خلاص شدن. نجات یافتن. (فرهنگ فارسی معین). استفلاح. (منتهی الارب) :
از کجی به که روی برتابید
رستگاری ز راستی یابید.
نظامی.
کسی یابد ز دوران رستگاری
که بردارد عمارت زین عماری.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تَ فَضْ ضُ کَ دَ)
نجات دادن. رهایی دادن. رها ساختن. آزاد کردن. رهایی بخشیدن. نجات بخشیدن. آزادی دادن. رستگار نمودن. در امان داشتن. ایمن نمودن:
جهان را از عمارت داد یاری
ولایت را ز فتنه رستگاری.
نظامی.
به زنهار خویش استواریش داد
ز جادوکشان رستگاریش داد.
نظامی (از آنندراج).
که زور آورد چون تویاری دهی
که گیرد چو تو رستگاری دهی.
سعدی (از ارمغان آصفی).
و رجوع به رستگاری و رستگارو رستگار کردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از استواری داشتن
تصویر استواری داشتن
استحکام محکم بودن، اطمینان داشتن وثوق داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رستگاری یافتن
تصویر رستگاری یافتن
خلاص شدن نجات یافتن
فرهنگ لغت هوشیار